با انتظار در خيمهاش درآييم
صادق سهرابي
|
اشاره: انتظار آمادگي است در معرفت و احساس و رفتار آدمي. معرفت به امام عشق به او را در دل ميآورد و زمينهساز تحول در رفتار و عمل آدمي ميشود و او را لايق درآمدن به خيمهي امام ميكند.
مهديباوران و مهديياوران، بر اساس فرهنگ انتظار، مهندسي اجتماعي خود، و هندسه فكري مهدويت را در سه محور ((رغبت اجتماعي))، ((شكايت اجتماعي))، و ((استعانت اجتماعي)) پايهريزي و پيگيري ميكنند تا در زمرهي زمينهسازان ظهور آن حضرت قرار گيرند.
دوستان اهل بيت، گاهي در تصوّر خويش ميپندارند كه ما از ديدار امام خود محروم هستيم و توفيق، ما را يار و ياور نگشته است و باخود، نجوا كنان، ميگويند: اي كاش، محضر امام را درك ميكرديم و با درك حضور او و كسب بي واسطه معارف از آن جناب، سعادت دنيا و آخرت را به آغوش ميكشيديم.
آه و نالهي آنان، به گونهاي بلند است كه تمامي مشكلات را در همين ميديده و ميدانند و از همين روست كه اوج همّت آنان، ((رؤيت)) جمال دل آراي او گشته و در طلب او هستند و براي ((ديدن)) او، حاضرند جان خود را تقديم كنند.
تب و تاب آنان؛ توان را از آنها ربوده است و با خلوتها و اشكها و اشعار جان سوز، همراه ساخته است.
آنان، اين گونه، با خود، ((فرهنگ انتظار)) را مشق ميكنند و چشم به راه آن يوسف سفر كرده هستند.
بحث در آن است كه ((انتظار))ي كه اين همه از آن داد سخن رفته است، آيا تمامي كار كردش به همين ميزان است و به همين قلمرو ختم ميشود؟ يا آن كه فراتر از اينهاست؟
مفهوم انتظار
انتظار، حالتي است نفساني كه آمادگي براي آن چه انتظارش را ميكشيم، از آن بر ميآيد. ضدّ انتظار، يأس و نا اميدي است. هر قدر كه انتظار، شديدتر باشد، آمادگي و مهيّا شدن قويتر خواهد بود. نميبيني اگر مسافري داشته باشي كه در انتظار مقدمش به سر ميبري؛ هر چه هنگام آمدنش نزديكتر شود، مهيّا شدن ات، فزوني مييابد، بلكه از شدت انتظار چه بسا خواب از ديدگان ات ربوده ميشود.
همان طور كه ((مراتب انتظار))، از اين جهت، متفاوت است، ((از جهت محبّت)) نسبت به كسي كه در انتظارش هستي نيز، مراتب، متفاوت دارد. پس هر چه محبّت، شديدتر و دوستي بيشتر باشد، مهيّا شدن براي محبوب، زيادتر ميشود.(1)
انتظار، آماده باش و تحصيل آمادگيهاي لازم است براي آن چه كه مورد نظر است، انتظار، آماده باشي در سايه صبر و مقاومت است. امام صادقعليه السلام فرموده است:
من دين الائمّة انتظار الفرج بالصبر(2)
يكي از نشانههاي دين امامان انتظار فرجي است كه به صبر حاصل آيد.
عن الرضا، عن آبائهعليهم السلام قال: قال رسول اللهصلي الله عليه وآله:
((أفضل أعمال أمّتي انتظار فرج الله عزّوجلّ))(3) و ((أفضل أعمال أمّتي انتظار الفرج من الله عزوجل))(4)
امام رضاعليه السلام از رسول اكرمصلي الله عليه وآله نقل ميفرمايند كه برترين اعمال امّت من، انتظار فرج از ناحيهي خداوند عزّوجلّ است.
((إنّه سأل عنه رجل: أيُّ الأعمال أحبُّ إلي الله عزّوجلّ. قال: انتظار الفرج.))(5)
مردي از امير المؤمنينعليه السلام پرسيد: ((كدامين اعمال، نزد خداوند عزّوجلّ، محبوبتر است؟ حضرت فرمودند: ((انتظار فرج))
((قال امير المؤمنينعليه السلام: انتظروا الفرج ولا تيأسوا من روح الله؛ فإنَّ أحبَّ الأعمال إلي الله عزّوجلّ انتظار الفرج))(6)
در همين باره، حضرت اميرعليه السلام فرمودهاند: خود را آمادهي فرج سازيد و منتظر فرج باشيد و در اين مسير از روح و رحمت خدا، نا اميد و مأيوس نگرديد؛ زيرا كه محبوبترين ((اعمال)) نزد خداوند عزّوجّل، انتظار فرج و كسب آمادگي براي فرج و حكومت مهديعليه السلام است.))
در اين حديث، حضرت، از يأس و نا اميدي، پرهيز ميدهند تا طولاني بودن غيبت و مشكلات آن دوران، توان را از منتظران نربايد و آنان را در صف منتظران پابرجا بدارد.
با توجّه به اين روايات، معلوم ميشود كه انتظار، تنها، يك ((حالت روحي)) نيست، بلكه احوال روحي جريان يافته و شكل گرفتهاي است كه به اقدام و عمل ميانجامد. از همين رو است كه ((افضل الاعمال)) و ((اَحبّ الاعمال)) فرمودهاند و آن، در سايهي صبر و استقامت بايد باشد و به دور از هر گونه يأس و نا اميدي.
آري، اين گونه انتظار و آمادگي را در دوران غيبت، مشقِ ياوران مهدي دانستهاند و آن را نصيب مهدي ياوران شمردهاند. پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله به اميرالمؤمنينعليه السلام ميفرمايد:
يا علي: آگاه باش كه بالاترين مردم، به لحاظ يقين؛ گروهي هستند كه در آخر الزمان خواهند بود و با توجّه به اين كه پيامبر را درك نكردهاند و با او نبودهاند و حجّت و امام هم، از آنان غايب بوده است، در عين حال، از روي نوشته بر كاغذ سفيد ايمان آوردهاند.(7)
در حديث ديگر ميفرمايند:
((أفضل العبادة انتظار الفرج))(8) برترين عبادت، انتظار فرج است. امير المؤمنين ميفرمايند: ((أفضل عبادة المؤمن انتظار فرج الله))(9)
اين سان است كه مهدي ياوران عصر غيبت، در شب ديجور و سختيها، ايمان گران سنگ خويش را پايه گذاري ميكنند و ثابت قدم ميمانند و از برترين اعمال، با وجود سختتر بودن اش، بهره مييابند؛ زيرا، ((أفضل الأعمال أحمزها))(10) در زمان غيبت، دشمنان، تمامي نقشهها و طرّاريهاي شيطاني خود را به ميدان ميآورند تا رَهزَني كنند و ايمان پيروان آن عزيز را نشانه روند. تنها، كساني ميتوانند به دام آنان گرفتار نيايند كه در سهي حيطهي ((شناخت))، ((عاطفه)) و ((رفتار))، آماده باشند؛ زيرا، اينها، سه حوزهي وجودي انسان را در بينش، و گرايش و عمل، شكل ميدهند.
امام صادقعليه السلام در ذيل آيهي شريفه صد و پنجاه و هشتم سورهي مباركه انعام ((آيات پروردگارت ظاهر گردد، براي كسي كه از پيش ايمان نياورده باشد، يا با ايماناش، خيري حاصل نكرده باشد، ايمان آوردن اش سودي ندارد)) فرمود: ((منظور از آن روز، هنگام خروج قائم منتظر از ما خاندان است))(11)
از اين گونه روايات به دست ميآيد كه وظايف دوران غيبت، بايد با ايمان و عمل خير، رقم بخورد و در غير اين صورت، هيچ فايدهاي نخواهد داشت.
در دوران غيبت، ((ايمان و عمل)) به كار آيد و آمادگي ميآفريند و منتظران را در حال آماده باش نگه ميدارد. اگر اين آمادگيها، در سه محور شناخت و عاطفه و رفتار نباشد، در وقت خروج و قيام حضرت، نه تنها سودي به همراه نخواهد داشت، بلكه از بعض روايات چنين به دست ميآيد كه چه بسا اين گونه افراد، پس از ظهور، در گروه مخالفان و دشمنان قرار گيرند و عدّهاي كه شبيه به خورشيد پرستان و ماه پرستان بودهاند، از پيروان آن نازنين باشند.(12)
آمادگي در حيطه شناخت
از اين رو است كه در روايات، تأكيد فراوان دارد كه معرفت امام را جدّي بايد گرفت. در حديثي است كه دعاي عرفان را بخوانيد:
((اللهم عرفني نفسك... اللهم عرفني حجَّتك؛ فإنَّكَ اِنْ لَمْ تعرّفني حجتكَ ظَلَمتُ عن ديني))
در فراز آخر اين دعا، از خداوند ميخواهيم كه ((حجت)) خودش را براي ما معرّفي كند و بيان ميكنيم كه اگر چنين نشود، به وادي گمراهي ديني خواهيم غلتيد.
در روايات فراواني آمده است كه اگر امام زمان خويش را نشناسيم، همانند مردم دوران جاهليّت، از دنيا خواهيم رفت.
همهي اينها نشان از آن دارد كه مسئلهي معرفت و شناخت امام، از اهميّت زيادي برخوردار است.(13)
زراره از امام صادقعليه السلام نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند:
((امام خودت را بشناس، زيرا، هر گاه، امام خود را شناختي، تقدّم يا تأخّر اين ((امر))، زياني به تو نرساند.))
يعني، چه آن كه دولت حق، زود ظاهر شود و يا دير، براي تو مساوي خواهد بود و زياني نكردهاي؛ زيرا، زيان، براي كسي است كه امام اش را نشناخته است.
((اِعرِفْ امامك فإنَّكَ إذا عَرَفته لم يضرَك، تقدَّم هذا الأمر أوْ تأَخِّر))(14)
((كسي كه بميرد و امامي نداشته باشد، مانند مردم جاهليّت مرده است و هر كس بميرد و امام اش را شناخته باشد، تقدّم و تأخّر اين ((امر)) حكومت مهدي آل محمّد او را زيان ندهد. اگر كسي بميرد و امام خود را شناخته باشد، مانند كسي است كه در خيمهي امام قائم همراه او باشد.))(15)
اين دسته روايات، به خوبي، گزارش از آن دارند كه شيعه، همواره ((جريان پيوستهي انتظار)) بوده است.
از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله تا امام عسكريعليه السلام همه، از ((انتظار)) سخن راندهاند و فرهنگ سازي فرمودهاند و نشان از كوهسار حكومت مهدي آل محمّد دادهاند، و مشتاقان حكومت مهدي را بشارت و نويد دادهاند كه با شناخت و معرفت از امام و خطّ امامتِ معصومان عليهم السلام در خيمهي امام قائم در آمدهاند، هر چند كه قبل از خروج و قيام آن حضرت، به چنگ مرگ در آيند و فرصت تشرّف به محضر آن عصارهي هستي را در نيابند.(16)
آمادگي در حيطه عاطفي
براي انتظار، بايد پيمانهي موّدت خويش را از نور موالات خاندان پاكيها (معصومانعليه السلام) سرشار كرد.
((و أن تملأ... مودّتي نور الموالاة لمحمّد و اله:(17)))
زيرا در سايه سار فرهنگ ((موالات)) پاكان و پاكيها همهي مفاسد دنيوي ما در حوزههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، اصلاح ميگردد:
((بموالاتكم علّمنا الله معالم ديننا و أصلح ماكان فسد من دنيانا))(18)
واژهي ((موالات)) دارايدو مفهوم است. اين دو معنا، مانند دو ركن همراه با هم، معنا بخش مادّهي ((موالات)) اند. واژگان ((دوستي)) و ((پيروي)) با هم، ((موالات)) را در ذهنها به تفسير تصوير ميكشند.
((موالات)) به حكم باب ((مفاعله))، امري است متقابل، يعني، ما شيعيان، خاندان اهلبيت را دوست ميداريم و از آنان اطاعت ميكنيم، و آنان نيز ما را دوست داشته و توسّلات و تقاضاهاي ما را اجابت كرده و ما را شفاعت ميكنند.
سيد ابن طاووس رحمه الله ميگويد: سحرگاهي، در سرداب مقدّس حضرت در سامره، نواي آن عزيز را شنيدم كه ميناليد و ميفرمود: ((اللهّم! إنّ شيعتنا خلقت من شعاع أنوارنا، و بقيّة طينتنا؛ پروردگارا! شيعيان ما، از پرتو انوار ما خلق شدند و از زيادهي گل ما سرشته گرديدند.(19)
ابو ربيع شامي ميگويد: به امام صادقعليه السلام عرض كردم: از عمر و بن اسحاق، حديثي نقل شده كه:
دخل علي أمير المؤمنينعليه السلام فرأي صفرة في وجهه. قال: ما هذه الصفرة؟ فذكر وجعاً به. فقال له عليعليه السلام، إنّا لنفرح لفرحكم و نحزن لحزنكم، و نمرض لمرضكم، و ندعو لكم، فتدعون فنؤمّن. قال عمرو: ((قد عرفتُ ما قلتَ، و لكن كيف ندعو فتؤمّن؟)) فقال: ((إنّا سواء علينا البادي و الحاضر)). فقال أبو عبداللهعليه السلام: ((صدق عمرو.))(20)
وارد بر امير مؤمنان شد و حضرت، در صورت او، زردي مشاهده كرد. فرمود:
اين زردي چيست؟ گفت كه دردي دارد. حضرت فرمود: ((ما، با شادي شما، شاد ميشويم، و از غم شما اندوهناك، و از مريضي شما مريض ميگرديم، و براي شما دعا ميكنيم، پس شما هم دعا ميكنيد.
و ما آمين ميگوييم.)) عمر و گويد: گفتم: ((آن چه فرمودي، فهميدم، امّا چه گونه بر دعاي ما آمين ميگوييد؟
فرمود: ((براي ما، مسافت دور و نزديك فرقي ندارد.)) امام صادق فرموند: ((عمرو، راست گفت.))
به خوبي مشاهده ميشود كه موالات، دو طرفي است و از روايات به دست آمد كه آن عزيز، با محبّت خروشان خود، به شعيان خود نظر دارد. مگر نه آن است كه يوسف گمشده، ((رحمت موصوله))(21) و مهر بي كران و رحمت پيوستهي الهي است.
امام صادقعليه السلام ميفرمايند:
((خداوند، رحمت كند بندهاي كه ما را نزد مردم محبوب كند و ما را در معرض دشمني و كينه توزي آنان قرار ندهد. همانا، به خدا سوگند، اگر سخنان زيباي ما را براي مردم روايت ميكردند، به سبب آن، عزيزتر ميشدند و هيچ كس نميتوانست بر آنان وصلهاي بچسباند، ولي يكي از آنان كلمهاي را ميشنود، پس ده كلمه از پيش خود بر آن ميافزايد.))(22)
آري پيمانهي مودّت و دوستي را بايد از نور موالات محمّد و آل محمّد مودتي سرشار و سرريز كرده كه اجر زحمات رسول و پاداش رسالت آن سترگ است همچنان كه در آيه چنين آمده است ((لااسئلكم عليه اجرا الا الموّدة في القربي)).(23) براي رسالتم هيچ اجر و مزدي از شما نميخواهم مگر دوستي اهل بيتم و در آيه ديگر چنين آمده كه: ((و ماأسألكم من أجرٍ فهولكم))(24) سود و ثمرهي اين محبّت و علاقه، به خود ما باز ميگردد و ما را به پاكان و پاكيها وصل ميكند و به اوج و رفعت ميكشاند و اين گونه است كه ((فائز)) ميشويم: ((فاز الفائزون)) بولايتكم(25) در سايهي ولايت پاكان است كه رستگاران، به رستگاري دست يافتهاند و از ((ذلّت خوض و فرو رفتن)) به ((عزّت فوز و سر بر كشيدن)) نائل گشتهاند. در آيهاي ديگر ميخوانيم:
((ما أسألكم عليه من أجرٍ إلاّ مَنْ شاء أن يتخذ الي ربّه سبيلاً))؛(26)
فقط، از كساني كه بخواهند راه را بيابند و حركت كنند، رسول، مزد رسالت را ميخواهد. در دعاي ندبه نيز آمده است:
((فكانوا هم السّبيل إليك و المسلك إلي رضوانك(27)))؛
همانا تنها، اين خاندان راه به سوي خدا هستند و طريقهي كسب رضوان اويند
در سه آيه ياد شده سخن از آن است كه اجر و پاداش رسالت حضرت محمّدصلي الله عليه وآله؛
الف) مودّت امت؛
ب) آن اجر، براي خودتان است؛
ج) آن اجر، فقط از آن كسي است كه خواسته باشد راه يابد.
اين عاطفهي سرشار است كه ميتواند به گامهاي ما، توان دهد و آن را در ((سبيل)) و راه خدا همراه با ثبات و استواري، به حركت و جريان بيندازد، و با اين محبّت به حجّت خدا است كه با تمام وجود، نجوا ميكنيم:
((السلام عليك يا سبيل الله الذي من سلك غيره هلك))(28)
تو اي حجّت خدا!- تنها راه هستي و من، سرشار از عشق تو هستم و با تو آغاز ميكنم و با تو ادامه ميدهم و تنها، تو، شفيع و همراه من، در آغاز و در ادامه هستي.(29) راستي، كبوتر دل من، در كدامين آسمان بايد پرواز كند و در كدامين آستان بايد آشيانه گزيند؟ جز آسمان پاكيها كه راه نجات و سعادت و رشد مرا به همراه دارد و آستان پاكان، كه پناهي مهربان و دل سوز، راهي هست؟
تو، آگاه به تمامي راه هستي و آزاد از تمامي جاذبهها؛ تو، خلق را براي خدا ميخواهي و در جهت او به حركت ميداري و آنان را به قلّههاي ((قرب)) و ((رضوان)) رهنمون ميسازي.(30)
آمادگي در حيطه رفتاري
در حديثي كه از امام صادقعليه السلام روايت شده است، معلوم ميشود كه از وظايف زمان غيبت، آن است كه بايد ايمان داشته باشند و كارهاي خير، انجام دهند نه كه دست روي دست بگذارند، و صرفاً بالقلقهي زبان بگويند، ما منتظريم كه در اين صورت، ايمان شخص، هيچ سودي نخواهد داشت.
آن حضرت، در معناي آيهي شريف:
((وعدالله الذين أمنوا منكم و عملوا الصّالحات يستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكّننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لايشركون بي شيئاً))(31)
خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهند وعده فرموده كه آنان را در زمين خليفه گرداند چنانچه پيشينيان را خليفه كرد و دين پسنديدهي آنان را بر همه اديان مسلط گرداند و آنان را پس از آنكه ترسناك بودند ايمني عطا كند تا تنها مرا پرستش كنند و چيزي را شريك من قرار ندهند.
فرمود: دربارهي قائم و ياران اش، نازل شده است.(32)
دوران دولت مهدي، به تعبير قرآن، دوران عباد صالح است، يعني، آنان كه صالح اند، وارث زمين ميشوند. آيا انتظار اين دوران، بدون گرايش به صلاح و زمينه سازي براي شايستگي، درست است، يا انتظاري است كاذب؟ مگر نه اين است كه ما به انتظار وعدهي ((زمين را بندگان صالح به ارث ميبرند))(33) نشستهايم؟ اگر منتظر اين معنا هستيم و انتظاري راستين داريم، بايد نخست، در زمرهي عباد صالح در آييم، آن گاه طالب نويدي كه به آنان دادهاند، باشيم؛ زيرا، كه اين نويد را به هر كسي ندادهاند، بلكه از آن گروهي است كه اهل صلاح اند. اگر جز اين باشد، آن روزگار هم، باز روزگار فساد و ناشايستگيها است، نه شايستگيها! اين است كه نخست، بايد صالح باشيم و اين است كه خلقي كه در انتظار ظهور مصلح به سر ميبرد، بايد خود صالح باشد.(34)
ابوبصير، از امام صادقعليه السلام نقل ميكند كه روزي، آن حضرت فرمود: آيا شما را خبر ندهم از چيزي كه خداوند هيچ عملي را از بندگان، بدون آن نميپذيرد؟ عرض كردم: بله؛ بفرماييد.
فرمود: ((گواهي دادن بر اين كه معبودي به جز الله نيست، و اين كه، محمّد ((ص)) بندهي او و فرستادهي او است و اقرار كردن به هر آن چه خداوند به آن فرمان داده است، و دوستي از براي ما؛ و بيزاري از دشمنان، و تسليم شدن به آنان و پرهيز و كوشش و اطمينان داشتن، و چشم به راه قائم بودن. سپس فرمود: ما را دولتي در پيش است كه هر وقت خدا بخواهد، آن را پيش خواهد آورد. سپس فرمود:
((هركس كه از بودن اش در شمار ياران امام قائم، شادمان است، بايد به انتظار باشد و با همين حال انتظار، به پرهيز و اخلاق نيكو رفتار كند. پس اگر اجل اش فرا رسيد و امام قائم، پس از مرگ او قيام كرد، پاداش او، همانند پاداش كسي است كه امام قائم را درك كرده باشد. پس كوشا باشيد و به انتظار بنشينيد. گوارا باد بر شما اي گروهي كه مشمول رحمت خداييد!))(35)
((فرهنگ انتظار))، به گونهاي در حيطهي عمل و رفتار منتظر اثر ميگذارد كه آمادگي او، به رفتار پيوسته و هميشگي تبديل ميشود. از همين رو است كه با انگيزهاي قوي، هر صبح و در آغاز كارهاي روزانهي خود، اصول آماده باشي و اساس آمادگيها را با خود باز خواني ميكند و ميثاق و پيمان اش را تجديد كرده و نشاطي ديگر ميبخشد:
((اللهم: انّي أجدّد له في صبيحة يومي هذا و ماعشت من أيّامي عهداً و عقداً و بيعة له في عنقي لا أحول عنها ولا أزول أبداً))(36)
در هر صبح و بامداد، اين سان، روح خود را در باغ واژههاي دل نشين، سير ميدهد و از عزمي راسخ و خللناپذير، سخن ميراند و اين گونه اساس نامه خود را كه برگردن داشته است تجديد ميكند پيماني را كه با امام خود بسته ومتعهد گشته بود دوباره تجديد ميسازد و ميثاق خود را با امام خود گره زده و منعقد مينمايد تا عهد او از عقد و استحكام برخوردار شود و در نهايت، با پيمان مستحكم خود، تماميّت هستي خود را براي خريدن يوسف گمشده، به بازار ميبرد تا در گروه خريداران آن نازنين، به صف درايد و ((بيع و شراء)) كند و بيعت را تجديد، و اين سان است كه نفي ميكند هر گونه بيعت با ديگران را. آمادگي براي او، رفتاري استوار و بدون برگشت و زوالناپذير گشته است. از اين رو، آرمان پاك و مقدسي در بوستان وجودش، جوانه ميزند و شوق شكفتن، او را بي قرار ميسازد، و فرياد بر ميكشد كه ((بار خدايا: مرا از نصرت دهندگان و ياوران او قرار بده.)) و با اين ((ياري و ياوري))، ميخواهد. با سرعت و بدون فرصتسوزي، در جهت برآورده شدن حاجتهاي مولايش كوشا باشد، و همهي زحمات اش نشان از فرمان و دستور او داشته باشد. دغدغهي او فقط، حمايت از دلدارش است، نه آن كه دلمشغول خود و يا ديگري باشد. از اين رو، در دريافت خواستهها و ارادهاش و بر آوردن آنها، سبقت گيرنده است، و در اين مسير، آماده است تا مستانه جام شهادت را در پيش گاه او و يا پيشاپيش، سر كشد و خود را فداي او سازد.(37)
رفتار منتظر، نشان از ((تجديد عهد و عقد و بيعت)) و بازخواني مستمر و زوالناپذير آنها و نشان از شكفتن جوانههاي آرماني اين گونه دارد:
((اللهم اجعلني من أنصاره)) (نصرت و ياري او)
((و أعوانه)) (اعانت و ياوري او)
((والذّابّين عنه)) (از دفاع كنندگان و حاميان او)
((والمسارعين إليه في قضاء حوائجه)) (از سرعت گيرندگان به سوي او در بر آوردن حاجاتاش).
((و الممتثلين لأوامره)) (و از اطاعت كنندگان دستور هايش)
((و المحامين عنه)) (و از طرفداران او)
((و السابقين الي ارادته)) (و از سبقت گيرندگان به خواست و ارادهاش)
((و المتشهدين بين يديه)) (طالب آن هستند كه جام شهادت را لاجرعه در پيش گاه و پيشاپيش او، سر كشند)(38)
اثر انتظار
انتظار و آماده باش، ((صبر)) در برابر مشكلات و برخوردها و ((ذكر)) در برابر فتنههاي غفلت زا و ((بصيرت)) در برابر ((شبهات)) مهاجم را فراهم ميآورد.))(39)
صبر
كسي كه براي مشكل، جايي را در نظر گرفته و آن را در طرح محاسبه كرده، غافل گير نميشود و صبرش را از دست نميدهد. اين، طبيعي است كه اهداف، به نسبت عظمت و اهميت شان، مقدّمات بخواهند و مشكلات داشته باشند، ولي اين طبيعي نيست كه به خاطر اين مشكلات، به جزع و فرياد و يا ذلّت و ضعف روي بياوريم، كه آدمي، با ترسها، به قدرت رسيده و با عشقها، كوهها را بر دوش كشيده است.
آدمي، آموخته است كه چه گونه ترس و عشق رابه قدرت و عمل تبديل كند و چه گونه براي مشكلات، راه حل هايي بيابد. و طبيعي است كه راه حلهاي دورهي انتظار، از بحرانهاي هجوم مشكلات بكاهند و صبر را مغلوب حوادث نسازند.(40) پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله ميفرمايد:
((طوبي للصابرين في غيبته...))(41)؛
خوشا به حال صابران و شكيبايان دوران غيبت آن حضرت...
ذكر
همان طور كه مشكلات و مصايب و حوادث در ميان هست، همينطور فتنهها و جلوهها و وسوسهها و زينتها هم در ميان هست و ناچار، هر كدام از اين فتنهها و جلوهها و وسوسهها و زينتها، دل را ميلرزاند و غفلت را ميپروراند.
در نتيجه، مرداني كه از درياها گذشته بودند، در استكاني غرق ميشوند و با جرعهاي گلوگير، از پاي ميافتد. آن چه باعث امن و رضايت ميشود و آن چه كه از غفلتها و چنبرهي فتنهها و جلوهها و زينتها و وسوسهها ميرهاند، همين ((ذكر)) است كه از هجوم و وساوس و فتنهها، پي به ارزشها ببري و به جاي ((غفلت))، به ((بصيرت)) برسي.
در سورهي اعراف، آيهي دويست و يك آمده است
((ان الذين اتقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون.))
كساني كه به مرحلهي تقوا رسيدهاند و در كلاس اطاعت نشستهاند، آن جا كه گردبادي از شياطين بر آنها حلقه را تنگ كند و شياطين، آنان را محاصره كنند، در اين هنگام، ((متذكّر)) ميشوند و از ((هجوم شياطين)) به خود ميآيند و به ((بصيرت)) ميرسند و راه را در ميان ((شبهات)) مييابند.
راستي كه خدا، چه گونه هدايت ميكند و از هجوم شياطين، به جاي غفلت، ذكر و بصيرت را به اهل طاعت عنايت ميفرمايد و آنان را در ميان ((شبهات)) راهنمايي ميكند. اين، بهرهي كساني است كه آمادگي داشتهاند و ((انتظار)) ميكشيدهاند.(42)
بصيرت
فتنهها، همان طور كه در دل، ((غفلت و تعلّق)) ميآورند، در ذهن هم ((شبهه)) سبز ميكنند و تو ميماني كه با اين همه قدرت، چه گونه ميتوان بر خورد كرد و با اين همه ضعف و تشتّت، چه گونه ميتوان بر پا ايستاد و نظم نوين جهاني را، به زير پا گرفت. ولي نكته، همين است كه اگر منتظران، اقدامي نكردند و تقدير و تدبير و تشكّل و تربيتي را نياوردند و باري بر نداشتند، آن وقت، ظلم مملوّ، خود، زمينه ساز قسط كامل است، كه سياهي، زمينه ساز نور است و در دل تاريكي، چراغها بارور ميشوند.(43) در سورهي يوسف ميخوانيم:
((قل هذه سبيلي أدعوا الي الله علي بصيرة أنا و من اتبعني))(44)؛
بگو راه من اين است كه دعوت به سوي خدا ميكنم، بر اساس بصيرت، من و پيروان من، چنين هستند.
با بصيرت بخشي است كه ميتوان شيعيان منتظر را از طوفان فتنهها و شبههها رهايي بخشيد و تواصي به حق كرد و توضيح داد كه از مدار حق و صاحب زمان غفلت نورزند و جدا نشوند.
اين جا است كه امام هاديعليه السلام ميفرمايد:
اگر پس از غيبت قائم شما، از دانشمدان كساني نباشند كه مردم را به سوي امام زمانعليه السلام بخوانند و به جانب او راهنمايي كنند و با برهانهاي خدايي، از دين اش پاسداري كنند و بندگان ضعيف خدا را از شبكههاي ابليس و ياران او، و از دامهاي دشمنان اهلبيتعليه السلام كه زمام دل ضعيفان شيعه را گرفتهاند، همچون كه سكّان كشتي را رهايي بخشند، كسي به جاي نميماند، مگر اين كه از دين خدا بر گردد. چنين دانشمنداني، نزد خداوند، از گروه برتران به شمار ميآيند.(45)
و اين گونه بايد دانشمندان، مهندسي اجتماعي خود را در جهت حفظ و بقاي شيعه و زمينهسازي ظهور به جريان اندازند و راه را بر شياطين ببندند و از بصيرتي برتر و جلوتر از آنان بهرهمند باشند:
((و بصّرنا علي ما نكائده به))(46)؛
خدايا بصيرتي بر ما عنايت كن كه شيطان را كيد و نيرنگ كنيم.
انتظار راهبردي است براي دوران غيبت كه با ((فرج))، تنيدگي و پيوستگي دارد. امام سجادعليه السلام ميفرمايد:
((انتظار الفرج من أعظم الفرج))(47)
انتظار فرج، خود، بزرگترين فرج است.
به كارگيري درست ادبيات انتظار، خود، فرج و گشايش را براي منتظران به ارمغان خواهد آورد.
امام رضاعليه السلام در پاسخ سئوال حسن بن جهم از فرج ميفرمايد:
((نميداني كه انتظار فرج،جزء فرج است؟ وي ميگويد: نه، نميدانم، مگر از شما بياموزم.)) حضرت ميفرمايند: ((آري، انتظار فرج، بخشي از فرج است.))(48)
انتظار و فرج، يك جريان ممتد و پيوسته است، همانگونه كه دوران حمل، جزء تولّد محسوب ميشود و تا حملي نباشد، تولّدي نخواهد بود.
آري، انتظار فرج، خود، همان فرج است و از طرفي گفته شد كه كساني كه پيش از قيام حضرت، ايمان و كار نيك نداشته باشند، آنان را پس از قيام، سودي نخواهد داشت. از اين رو، هر آن چه در فرج و ظهور رخ خواهد داد از تلاشهاي پيگير براي تحقّق عدالت جهاني و... بايد در حدّ توان، در دوران انتظار و غيبت، صورت پذيرد تا بتوان گفت، انتظار فرج، خود همان فرج است.
اين بيان كه ((انتظار فرج از افضل و برترين اعمال است))، گوياي آن است كه انتظار، مجموعهي اعمال و تلاشها است، كه پيوندي گسستناپذير با فرج، خواهد داشت و كساني كه از ايمان وعمل صالح و زحمات در اين مسير، فارغ باشند، نميتوانند در گروه منتظران و همراهان حضرت اش راه يابند.
امام صادقعليه السلام ميفرمايند:
((هر كس از شما با اعتقاد به اين امر (امامت و حكومت قائم آل محمدصلي الله عليه وآله) باشد در حالي كه منتظر آن نيز هست، مانند كسي است كه در خيمهي قائمعليه السلام باشد)).(49)
در حديث ديگري ميفرمايد:
((من مات منتظراً لهذا الأمر كان كمن كان مع القائم في فسطاطه، لا بل كان كالضّارب بين يدي رسول اللهصلي الله عليه وآله بالسّيف))(50)
هركه منتظر اين امر باشد و بميرد، مانند كسي است كه با قائمعليه السلام در خيمهاش باشد؛ نه، بلكه مانند كسي است كه پيشاروي رسول خدا، شمشير زده باشد.(51)
و باز، در حديثي ديگر ميفرمايد:
((المنتظر لأمرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل الله))(52)
منتظر امر ما، مانند كسي است كه در راه خدا به خون خود در غلطد.
اين احاديث و احاديث فراوان ديگر، گوياي اين هستند كه تلاش در دوران انتظار، شباهت فراواني با تلاش در دوران ظهور و فرج دارد. از همين رو است كه انتظار، جزء فرج و يا عين فرج است.
و باز از همين رو است كه در بعضي روايات آمده است كه:
((منتظران، همانند شهداي بدر خواهند بود و همانند كساني هستند كه در خون خود غلطيدهاند.))
اينها، همه، كاشف از اين است كه دوران انتظار و آمادگي، با دوران فرج و ظهور، به لحاظ وظايف و تكاليف، همگوني و سنخيّت مشترك دارند.
براي همين است كه منتظران امر و حكومت مهدي آل محمدصلي الله عليه وآله، همانند كساني هستند كه در ((فسطاط)) و خيمهي حضرتاند. اين نگاه به مهدويّت، نگاهي زنده و كاربردي است كه فرهنگ انتظار را راهبردي، متحرّك و اميد بخش و نجات آفرين ميداند، و فرهيختگان و دانشمندان، بر اين اساس، بايد ((راهبرد انتظار)) را تبيين و تقويت كنند و فراروي بشر قرار دهند و جوامع بشري را مهندسي كنند و تئوري نجات و آيندهي جهان و جهان آينده را طرّاحي كنند و سياستهاي كلان و خُرد و مياني را در تمامي سطوح مورد نياز انسانها؛ بر اين مدار پايه گذاري نمايند.
و شيعه اين گونه هميشه، نگاه به افق روشن آينده داشته است و رهبران آن، جهت تاريخ را گزارش دادهاند و به آن سو هدايت و مديريّت كردهاند. نكته، در آن است كه قابليّتهاي مردم و آمادگيهاي آنان، توان لازم و هماهنگي مناسب را با مديريّت معصوم دارا نبوده است.
آنچه بسيار ضروري مينمايد، اين است كه ما جايگاه بلند و رفيع امامت را بايد بشناسيم، آن جايگاهي كه نقش جانشيني و خليفة اللهي را عهده دار است و ميخواهد انسان را از گردنههاي فراواني عبور دهد و از دامهاي شياطين نجات داده و در صراط مستقيم، او را به ((قرب)) و ((رضوان)) و ((رشد)) رهنمون باشد.
جايگاه امامت، به قدري مهم است كه دشمنان هم، هميشه، به دنبال ((دفع مقام)) و ((ازالهي مراتب))(53) آنان بودهاند تا بتوانند آن گونه كه ميخواهند، ره زني كنند. امام صادق ميفرمايد:
((من عرف هذا الأمر ثمّ مات قبل أن يقوم القائم كان له مثل أجر من قتل معه))(54)،
كسي كه اين امر (مسئلهي پيشوايي و امامت) را بشناسد و قبل از قيام قائم بميرد، براي او اجري همانند پاداش كسي است كه به همراه قائم شهيد شده است.
بحث، در اين است كه اگر جريان پيوستهي امامت را شناختيم و دانستيم كه خداوند، آنان را جانشين خود قرار داده است و بر اساس آموزههاي آنان، مناسبات خود را تنظيم كرديم همانند آن كسي خواهيم بود كه در ركاب حضرت اش از جام شهادت فائز گشتهايم. در اين صورت، ((تقدّم و تأخرّ اين امر و حكومت قائم))، هيچ ضرر و زياني به حال ما نخواهد داشت.
در روايتي ديگر چنين آمده است كه:
((هر كس، امام اش را بشناسد و قبل از آن كه اين امر را ببيند، بميرد و قيام حضرت را درك نكند، اجر و پاداش وي، همانند كسي خواهد بود كه با حضرت، در خيمهاش بوده است.))(55)
معرفت امام را نبايد امري كوچك و سطحي بپنداريم! امام حسينعليه السلام فرموده است:
((هان: اي مردم! همانا خدا كه بزرگ باد ياد او بندگان خود را نيافريد، مگر براي اين كه به او معرفت پيدا كنند. پس هر گاه او را بشناسند، او را بپرستند، و هر گاه او را بپرستند، با عبوديّت او، از بندگي هر آن چه جز خدا است، بي نياز گردند.)).
مردي پرسيد: ((اي فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدايت! معرفت خدا چيست؟))
حضرت فرمود: ((اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسند.))
((أيّها الناس ان الله، جلّ ذكره، ما خلق العباد إلاليعرفوه فإذا عرفوه، عبدوه. وإذا عبدوه، استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه))؛ ((معرفة أهل كلّ زمان امامهم الذي يجب عليهم طاعته))(56)
پس، معرفت امام، يعني معرفت خدا و عبوديّت او و اين گونه است كه با معرفت امام، به خيمهي قائمعليه السلام نائل ميشويم، هر چند كه قبل از ظهور، مرگ، ما را دريابد. اين گونه است كه انتظار و آمادگي در دوران غيبت، ما را به خيمهاش ميرساند بلكه اجر شهداي بدر و... را نصيب ما ميگرداند؛ زيرا، ((معرفت امام)) ما را با رمز و راز ((عبوديّت خالق هستي)) آشنا ميكند و از بندگي طاغوتها و شيطانها ميرهاند، و با فرهنگ انتظار همراه ميسازد و آداب و ادبيات آن را در حوزهي بينش و منش ما قرار ميدهد، و به ما ميآموزد كه بايد: ((با انتظار، در خيمهاش در اييم))
بايد مهدي باوران و مهدي ياوران، بر اساس فرهنگ انتظار، مهندسي اجتماعي خود، و هندسهي فكري مهدويّت را در سه محور ((رغبت اجتماعي))، ((شكايت اجتماعي)) و ((استعانت اجتماعي))، پايه ريزي و پيگيري كنند تا در زمرهي زمينه سازان(57) ظهور آن حضرت قرار گيرند و جامعه را در آستان فسطاط و خيمهاش قرار دهند. آن سه محور را ميتوان از دعاي افتتاح، مشق گرفت و به عنوان تكليف و وظايف دوران انتظار، به كار بست.
شاخصهاي جامعهي در حال انتظار
((اللهم انا نرغب اليك في دولة كريمة))
آناني كه در ((آماده باش)) هستند، ترقّب دارند گردن بر ميكشند تا آن چه كه در چشم انداز خود و آيندهي خود، اميد به آن دارند، را رصد كنند، و اين گونه در انتظار و آماده باشي خويش، بي قرار ميباشند و آمادگيهاي لازم را در خود و ديگران فراهم ميسازند، در هر شرايطي باشند، دل، جاي دگر دارند و از عشق و رغبتي بزرگتر ياد ميكنند و آن، جز ((دولت كريمه)) نميتواند باشد. و اين سان است كه ((رغبت شكل گرفته در سطح اجتماعي)) را به نمايش ميگذارند. در اين صورت است كه قلبهاي مردم و جامعه، از عشق و رغبت به دولت كريمه، سرشار ميگردد. اين رغبت در گرو معرفت اجتماعي از دولت يار و آن دلدار است، معرفتي كه جوانهي اشتياق و رغبت را در قلبها بر ميكشد و سرشاري و سرمستي را فرياد ميزند. آنان با اين دل وسعت يافته و تصعيد شده، تحمّل هيچ حكومتي را نخواهند داشت، حتّي اگر توانسته باشد عدالت را در حدّ كندوي عسل كه هيچ جامعهاي آن را ندارد مهيّا سازد؛ زيرا، سرزمين وسعت يافتهي دل و قلبشان، فراتر از تكامل و عدالت و رفاه و... را ميطلبد. ميخواهند، در جهتي بي نهايت و مطلق، مسير رشد و شكوفايي خود را ادامه دهند و همراه با رهبري ((آگاه به تمام راه)) و ((آزاد از همهي كششها)) باشد. با اين توجّهات است كه تن به هيچ حكومتي، و گرده، به هيچ حاكمي غير از ((معصومعليه السلام)) و امام زمان خود و فقهاي جانشين او نخواهند سپرد.
كساني كه ايمان آورند و به معشوق خود رو آورند، از محبّت و عشق بالاتري برخوردار گشتهاند ((الذين آمنوا أشدّ حبّاً للّه)) و چيزهاي كوچك و ناچيز براي آنان، جلوهاي نخواهد داشت، زيرا، آنان، از اين تنگناها رهيده و به وسعتي دست يافتهاند و كمتر از آن را ديگر نميتوانند تحمّل كنند.
وقتي جوجه در تخم شكل گرفت، ديگر پوسته و جدار را بر نميتابد، همان گونه كه پاي انسان، كفش كوچك و تنگ را تاب نميآورد و تحمّل نميكند.
آنان كه ايمان آوردهاند و به عشقي بزرگتر رسيدهاند، دنيا، براي شان تنگ و زندان است ((الدنيا، سحن المؤمن)) و آن را به سختي تحمّل ميكنند وجود آنان، قد كشيده است و ميخواهند كه هر چه زودتر، جدار و پوستهي دنيا را بكشافند. آنان، به عشق الله دست يافتهاند و به غيب و آخرت دل سپردهاند و ديگر نميتوانند به كمها و پُستها و پَستها تكيه زنند و قانع باشند و آرام گيرند.
اين گونه شور بي قراري، روح آنان را در وسعت ((قرب و رضوان)) رها كرده است و به معدن عظمت و بزرگواري راه يافتهاند ((فتصل إلي معدن العظمه))(58) و روح و جان آنان به عزّت مقدّس اش آويخته گشته است ((و تصير أرواحنا معلّقة بعزّ قدسك))(59)
اين درس عشق، وقتي كه مشق اجتماعي و افراد جامعه گردد و رغبت اجتماعي به دولت كريمه، افق آرماني آنان بشود، گام نخست برداشته شده است و آهنگ شكلگيري آن ((دولت كريمه)) به صدا در آمده است و ((كاروان انتظار)) به راه افتاده تا پذيراي ((ظهور)) و ((حضور)) آن غايب از نظر باشد.
كساني كه ((أشدّحبّاً)) دارند و به عشق بزرگتر دست يازيدهاند و ميخواهند به آن راه يابند و جشن قرب را آذين كنند، ((اجر)) رسول هدايتگر را كه دوستي و ((موّدة في القربي)) است مستانه ميپردازد و پيمانهي مودّت را از نور موالات(60) و دوستي و پيروي پاكان(61) سرشار ميسازنند و جادهي حبّ و دوستي خدا را هموار ميسازند و به راه خدا ادامه ميدهند:
((فكانوا هم السبيل)).(62)
اشتياق و رغبت اجتماعي مردم به ((دولت كريمه))، ريشه در معرفت اجتماعي آنان دارد؛ يعنياينكه، از دولت كريمه و شاخصههاي آن، معرفت و شناخت يافتهاند و ميدانند كه آن دولت، داراي ويژگيهاي زير است:
((تغربها الاسلام و أهله))
((اسلام و مسلمانان، در سايهي دولت كريمه، به عزّت و اقتدار خود، دست مييابند و عدالت را جهان گستر ميسازند.))
((و تذلّ بها النفاق و أهله))
و پرده از سيماي كريه نفاق و منافقان كنار زده ميشود و چهرهي منفور آنان، هويدا، و تازيانهي ذلّت بر آنان فرود ميآيد.
((و تجعلنا فيها من الدُّعاةِ إلي طاعتك و القادة إلي سبيلك))
آرزوي آن داريم و از خدا ميخواهيم كه در آن دولت، از گروه دعوت كنندگان به طاعت اش باشيم و نقش مديريّت و رهبري مردم به سوي او را ايفا كنيم؛ يعني، علاوه بر دعوت به سوي طاعت او، مردم را به راه بكشيم و مديريّت كنيم. ((دعوت به طاعت)) و ((قيادت به سبيل))، هم دعوت است و هم به راه انداختن و به جريان انداختن آنان.
((و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الأخرة))
در سايه سار اين دولت است كه كرامت دنيا و آخرت شكل ميگيرد و رزق و روزي مردم ميشود.
اين دولت، همراه با آن شاخصههاي ياد شده، ((كرامت)) را براي انسان ارزاني ميكند و بشر، در آستانهي اين دولت است كه به كوهسار ((كرامت انساني)) خود دست مييابد. و در دنيا و آخرت، از رزق و بهرهي كريمانه، كام ميستاند و به استقبال ((بهار مردم و نشاط و سبزي روزگار)) ميرود.
((السلام علي ربيع الأنام و نضرة الأيّام))(63)
با سير و نظر در فضاي اين گل واژهها؛ به دست ميآيد كه رغبت اجتماعي به آن دولت، همراه با معرفت از آن و شاخصههاي آن است. ما، سخن از تمايل به دولتي بر زبان ميرانيم كه از ويژگيهاي آن، چنين گزارش شده است: ((عزّت اسلام و مسلمان، ذلّت نفاق و منافقان، دعوت به طاعت خدا و مديريّت و رهبري به راه او)).
اين جامعهي بالغ كه در آن، رغبت و تمايل به دولت كريمه شكل گرفته و از خصوصيّات آن نشاني ميدهد و ميداند كه آثار آن دولت، چه خواهد بود و وظايف او و نقش خويش را در آن دولت بيان و آشكار ميسازد.
شكلگيري چنين رغبتي ريشه دار در جريان معرفتي، بدون ((قدرت تحمّل)) و ((توان روحي)) كه بتواند آنها را به دوش كشد و تحقّق بخشد، امري غير ممكن است. از اين رو است كه ميخوانيم:
((اللهم! ما عرفتنا من الحق فحلمناه و ما قصرنا عنه فبلغناه))
از خدا ميخواهيم هر آن چه را از حق، به ما شناسانده، قدرت تحمّل آن را هم به ما عطا فرمايد، و از طرفي، ما را به هر آن چه از حق كه به دست نياوردهايم، برساند.
از اين، به دست ميآيد كه اگر شكرِ داشتهها و دانستهها را به جا آوريم و آنها را تحمّل كنيم، مراحل ديگري و معرفتهاي ديگري براي ما حاصل خواهد شد و بلوغ و رشد ما در گرو تحمّل معرفتهاي پيشين است.
در فرازهاي ديگر دعاي افتتاح، از مراكز اضطرار و محورهاي احتياج ما به دولت كريمه و ظهور حضرت اش، بيان اين كه چرا ما تمايل و اشتياق و رغبت به دولت كريمه داريم، سخن رفته است.
آري، فقر و نياز ما به گونهاي است كه دريافت درستي از درد و درمان خود نداريم، ولي در پرتو امواج اين دعا و فرازهايش، با نسيم معرفت بخشي روبه رو ميشويم كه ما را با اين دو فقر و نياز، آشنا ميكند، گويا حوزههاي معرفتي جديد را كه از آنها قاصر و غافل بوديم، توضيح ميدهد و ما را بدان ميرساند. ((.. و بلّغنا ما قصرنا عنه)) و اين گونه، شدّت نياز و اوج اضطرار ما به حضرت اش به نمايش گذاشته ميشود:
((اللهم المم به شعثنا.))
((خدايا پراكندگيهاي ما را به بركت وجود و ظهور او، پيوسته ساز و فراهم گردان؛))
زيرا، گسست مسلمانها، توان از كف آنان ربوده است و دشمنان را بر آنان مسلّط ساخته است. بشر، تنها، بر محور ((او)) و فقط ((او))، كه ((مدار الدهر))(64) است، ميتواند گرد آيد و يك پارچه بماند و در مسير رشد به حركت در آيد.
تمامي مشكلات بشر، در آن است كه از مدار طبيعي و حقيقي خود خارج شده است و مانند بني اسراييل كه به سرگرداني دچار شده بودند، در تحيّر و گمراهي رها گشته است. آنها شب را تا به صبح حركت ميكردند، ولي صبح، خود را در همان جاي آغازين ميديدند:
((يتيهون في الأرض...))(65)
((واشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا))؛
((به سبب او شكاف ما را پر كن و تفرقه و جدايي ما را به سبب او پيوند زده و اصلاح فرما))
((و كثّر به قلّتنا))؛
((به سبب او، كمي و اندكي، ما را كثرت و زياده فرما. ما، در چنگال كثيري از دشمنان گرفتار گشتهايم و فقط او است كه نجات بخش خواهد بود.))
((و اعزز به ذلّتنا))؛
((به سبب او است كه از ذلّتها رها ميشويم به ساحل عزّت، ره مييابيم.))
عزّت و ذلّت، دو جهتصعود وسقوط انسان است و هر كدام را هم امام و طلايه داري است. كاروان عزّت را، خدا و حجّتهاي الهي رهبري ميكنند، و كاروان ذلّت را، شيطان و پيروان اش و در اين مقطع از تاريخ، بشر عزّت، را تنها، در باغ دستان يوسف زهرا خواهد يافت.
((و اغن به عائلنا))؛
((عائلههاي ما را به سبب او، غني و بي نياز گردان.))
((و اقض به عن مغرمنا))؛
((تمامي غرامتهاي ما را در عرصههاي مختلف به سبب او، بر طرف فرما.))
چه غرامتي بالاتر از اين كه عمرها، در هوا و هوسها، پرپر شود و حاصلي جز خسارت به بار نياورد و... و تنها در سايهي رهبري و عنايت او است كه ميتوان در مسير ((رشد)) گام زد.
((و اجبر به فقرنا))؛
((و او است كه فقر و نيازهاي مادي و معنوي ما را ميتواند به سرشاري و غنا تبديل كند.))
((وَ سُّد به خلَّتنا))؛
((به سبب
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
مفهوم ,
|